دو شنبه 9 تير 1393
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

پله پله تا ملاقات خدا

کاش در اين رمضان لايق ديدار شويم. *** سحري بانظر لطف تو بيدارشويم

 

 



:: برچسب‌ها: پله پله تا ملاقات خدا,


دو شنبه 9 تير 1393
ن : زهرا سادات ژیان اخوان



:: برچسب‌ها: رمضان,


دو شنبه 9 تير 1393
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

رمضان آمد



:: برچسب‌ها: رمضان الکریم,


دو شنبه 11 فروردين 1394
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

زیباترین تبریک نوروزی

هر عید شروع قصه ایست خنده
                        قصه ات بی غصه باد ...
 
 
 
 



دو شنبه 11 فروردين 1394
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

جملات زیبا بهاری

 از آن بهار تا این بهار آموخته ام که ...

بیشتر عشق بورزم و تنفر و بدی ها رو از خود دور کنم؛

یاد گرفتم انسان در زندگی میتواند دوباره متولد شود و بهاری زیبا تر خلق کند؛

یاد گرفتم با چشمانی باز تر به زیبایی ها اطرافم توجه کنم از اواز پرندگان از نوازش گلها و غذا دادن به حیوانات لذت ببرم؛

یاد گرفتم شاد باشم لبخند بزنم چرا که وقتی به زندگی لبخند میزنم وقتی که به گل لبخند میزنم انعکاس و بازتاب خنده ام را در زندگی و گل میبینم؛

یاد گرفتم سختی درد هایی را که تحمل کردم  پیش زمینه ای برای آگاهی بیشتر بوده است و با درد ها طعم شیرین زندگی کردن  و عشق ورزیدن را درک کرده ام ؛

اگرچه برای ابراز دوست داشتن به یک دوست ، گلی را چیده ام اما از ان دوست آموختم که گل را نباید چید بلکه باید نوازش کرد حتی اگر خود کاشته باشی زیرا هیچ کس مالک گلی نیست چه بسا که نگهبان گلی است که کاشته است ...

 

نویسنده : آقای بهزاد

منبع : وبلاگ زمرد سفیدرود

 

 

 

 

 

 

 

 




دو شنبه 11 فروردين 1393
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

جملات زیبا حسین پناهی

پشت چراغ قرمز ایستاده بودم

ناگهان کودکی آمد و گفت:

چسب زخم میخواهید؟ پنج تا صد تومن؟

با خود گفتم اگرتمام چسب زخمهایت را هم بخرم

نه زخم های من خوب می شود و نه زخم های تو...

نویسنده : حسین پناهی

منبع : وبلاگ پرنده قفسی




دو شنبه 11 فروردين 1393
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

عاشقانه ها با دوست

هیچ لیوانی در زندگی خالی نیست ،

حتی نیمه پر هم نیستند ؛

وقتی چشمها جور دیگر می بینند .

وقتی دوست همه جا حضور دارد،

وقتی لطفش همه جا را پر کرده

آری ...  چشمها را باید شست ...

بیایید لیوانها را به کناری بگذاریم ، وقتی دریای رحمتش را کرانه نیست ...

الحمد لله رب العالمین ...




چهار شنبه 6 فروردين 1393
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

بخـنــد

بخـنــد

هــرچـنــد

غـمـگینــی

بـبخــش

هــرچـنـد

مـسکینـــی

فـرامـوش کــن

هــرچـنــد

دلــگیــــری



زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت ...

بخنـــد

ببخــش

و فرامـوش کـــن

هــرچـنــد میدانم ...

آســـان نــیســـت.




پنج شنبه 12 دی 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

«هر مانعي كه سر راه ما بوجود مي آيد فرصتي براي پيشرفت در اختيار ما مي گذارد.»

در روزگاران قديم پادشاهي دستور داد تخته سنگي را وسط جاده اي قرار دهند. سپس خود و افرادش در گوشه اي مخفي شدند تا ببينند آيا كسي آن تخته سنگ را از سر راه برمي دارد يا نه.

عده اي از بازرگانان و افراد مرفه دربار با بي توجهي از كنار تخته سنگ عبور كردند. عده زيادي هم از مردم عادي با ديدن تخته سنگ شاه را ملامت مي كردند و او را مقصر مي دانستند كه چرا جاده ها را آباد نمي كند و به وضعيت آنها رسيدگي نمي كند. اما هيچكس براي برداشتن تخته سنگ از وسط جاده كاري انجام نمي داد. پس از مدتي كه افراد زيادي رفت و آمد كردند يك روستايي كه بار سبزيجات داشت از راه رسيد. آن مرد روستايي به محض اينكه به تخته سنگ رسيد بارش را به زمين گذاشت و شروع به هل دادن تخته سنگ كرد تا اينكه بعد از مدتي با زحمت زياد توانست تخته سنگ را از وسط جاده به كناري بغلتاند.

بعد از برداشتن تخته سنگ از وسط جاده مرد روستايي يك كيسه پول درست در جاييكه قبلاً تخته سنگ بود پيدا كرد وقتي مرد روستايي در كيسه را باز كرد با مقدار زيادي سكه هاي طلا و يك يادداشت مواجه شد كه در آن نوشته شده بود: طلاها متعلق به كسي است كه تخته سنگ را از سر راه مردم كنار بزند.

مرد روستايي چيزي آموخت كه بسياري از ما در مواجهه با سختي ها متوجه آن نمي شويم.

 


 


«هر مانعي كه سر راه ما بوجود مي آيد فرصتي براي پيشرفت در اختيار ما مي گذارد.»



:: برچسب‌ها: موفقیت,


پنج شنبه 12 دی 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

بمب انرژی

کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود روی ساحل نوشت:
دریا دزد کفشهای من!...

مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ماسه ها نوشت:دریا سخاوتمندانه ترین سفره هستی!...

موج آمد و جملات را با خود شست...

تنها برایم این پیام را باقی گذاشت:

برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی..



:: برچسب‌ها: بمب انرژی,


پنج شنبه 12 دی 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

10 داستان کوتاه و زیبا از زندگی امام رضا(ع)


دوران پرفروغ حیات امام رضا (ع) مملو از آموزه های گهربار و اتفاقات بی شمار بوده است. خواندن برخی از این داستان های زیبا و آموزنده خالی از لطف نخواهد بود.
به گزارش گروه خواندنی های باشگاه خبرنگاران، دوران پرفروغ حیات امام رضا (ع) مملو از آموزه های گهربار و اتفاقات بی شمار بوده است. در این جا 10 داستان از زندگی ثامن الحجج را با هم مرور می کنیم:

1/ گنجشك خودش را انداخت روي عباي امام . جيغ مي زد و نوكش را تند تند به هم مي زد . امام رو كردند به من: "عجله كن اين چوب را بگير برو زير سقف ايوان مار را بكش." چوب را برداشتم و دويدم . جوجه هاي گنجشك مانده بودند توي لانه و مار داشت حمله مي كرد بهشان . مار را كشتم و برگشتم با خودم مي گفتم امام و حجت خدا بايد هم با زبان همه ي موجودات آشنا باشد.

2/ کوهستان بود ، امام پیاده شدند از اسب، سیصد نفر هم همراهشان . عابد از غارش امد بیرون . امام را دید ، رفت به استقبال آقا جان ! چند سال است برای دیدنتان لحظه شماری می کنم می شود کلبه کوچکم را به قدومتان روشن کنید؟ امام اشاره کردند . همه وارد غار شدند .

عابد مبهوت شده بود . سیصد نفر در غار کوچکش جا شده بودند . چیزی برای پذیرایی نداشت ، امام ، مهربان نگاهش کرد:" هر چه داری بیاور." سه قرص نان و کوزه ای عسل گذاشت جلوی امام . امام عبایش را کشید رویش ، دعا خواند . بعد از زیر عبا به همه نان و عسل داد. همه که رفتند، نان و عسل عابد هنوز آنجا بود.



3/ به امام جواد(ع) گفتم:"بعضی ها می گویند مامون به پدرت لقب رضا داد، وقتی به ولایت عهدی راضی شد."
گفت :"دروغ می گویند . پدرم را خداوند رضا نامید چون ، خداوند او را پسندید و اهل آسمان، رسول خدا و ائمه در زمین از او خوشنود بودند."
گفتم :" مگر بقیه پدرانتان پسندیده ی خدا و ائمه نبودند؟"
گفت :"چرا؟"
گفتم :"پس چه طور فقط او رضا شد؟"
گفت:" چون دشمنانش هم او را پسندیدند و فقط پدرم بود که جمع دوست و دشمن از او راضی بودند."
 
4/ رفته بودم ديدن امام، محاسن شان را رنگ کرده بودند، مشکي شده بود و زيبا! گفتم: مبارک باشد. فرمود: هميشه تميز و آراسته باش مخصوصا براي همسرت. تو دلت مي‌خواهد وقتي مي روي خانه همسرت را ناآراسته ببيني؟ گفت: نه يابن رسول ا...! علي بن موسي فرمود: او هم از تو چنين انتظاري دارد. اين کار علاوه بر پاداش نزد خدا باعث پاکدامني خانواده مي‌شود.

5/ از مدينه تا خراسان شتربان امام بود. مردي از روستاهاي اصفهان. سني مذهب. به خراسان که رسيدند امام کرايه شان را داد.رو کرد به امام: "پسرپيامبر!دست خطي بدهيد برا ی تبرک با خودم ببرم اصفهان ." امام برايش نوشتند:"دوست آل محمد باش ،هر چند خطاکار باشي. دوستان و شيعيان ما را دوست بدار هر چند آنها هم خطا کار باشند."

6/ راهزنان به خیال اینکه تاجری ثروتمند است و جای پولهایش را نشان نمی دهد ، گرفتندش و تا توانستند شکنجه اش دادند.دهانش را پر از برف کرده بودند ساعتها. یکی شان دلش به رحم آمده بود و فراری اش داده بود. او هم فرار کرده بود از دستشان. اما دیگر نمی توانست حرف بزند. رسید خراسان. شنید امام در نیشابورند. از خستگی خوابس برد. توی خواب صدایی شنید:" برو پیش امام ، دوایت را می داند."

بعد هم امام را دید که گفتند :"زیره و سعتر و نمک را بکوب و بگذار روی زبانت ، خوب می شود." از خواب که بیدار شد ، اهمیتی نداد. راه افتاد به سمت خانه اش در نیشابور، مردم می گفتند امام وارد رباط سعد شده، رفت پیش امام برای شکوه از مشکلش . امام گفت :"به آنچه گفته بودمت ، عمل کن ."  گفت :"چه ؟" گفتند:"یادت رفته ، عالم خواب . زیره ، سعتر و نمک."
 
7/ مأمون دست برد پند دانه انگور خورد. تحکم کرد.
ـ بخور دیگر!
امام حبه ی اول را کند... .گداشت در دهان مبارک.حبه ی دوم ، حبه ی سوم... .
جگرش سوخت . خوشه افتاد پایین... .
ردا را کشید روی سر ،بلند شد.
مأمون گفت :"پسر عمو! کجا می روی؟"
ـ به جایی که تو مرا فرستادی... .
 


8/ مأمون گفته بود امام را پشت سر هارون خاک کنند. کلنگ زمین را نشکافت . اباصلت می گفت:"امام روزی خاک چهارگوشه را بویید ، گفت :این گوشه مدفن من است، اگر همه ی کلنگ های خراسان را بیاورند، سه طرف دیگر شکافته نخواهد شد." مجبور شدند امام را جلوی هارون دفن کنند. قبر امام قبله ی هارون شده بود.
 
9/ ـ كجايي مرد خراساني؟ صدايش از پشت در  مي آمد. دستش را از لاي در آورد بيرون . يك كيسه ي پر از طلا . ـ اين ها را بگير و برو ، نمي خواهم ببينمت . گرفت و رفت . پرسيدند :"خطايي كرده بود؟" گفت :"نه،اگر مرا مي ديد خجالت مي كشيد."

 10/ ياسر تعريف مي كرد، عرصه بر امام چنان تنگ شده بود كه هر جمعه ، از مسجد جامع كه بر مي گشت ، با همان غبار غرق راه ، دست ها را مي برد بالا:"خدايا ! اگر فرج و گشايشم در مرگ من است ، در مرگم تعجيل كن." ياد علي مي افتاديم و چاه و نخلستان . آخرش هم  به خداي علي رستگار شد.



:: برچسب‌ها: 10 داستان کوتاه و زیبا از زندگی امام رضا(ع) ,


سه شنبه 3 دی 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

شیطان به این 5 گروه نفوذ ندارد!

 

 

امام صادق (ع) فرمود: شيطان گويد كه مرا به پنج كس راه چاره ‏اى نيست ولى ديگران در چنگ منند.
كسى كه با صدق نيت پناهنده به خدا شود و در همه كارهايش بخدا توكل كند.
و كسى كه در شبانه روزش فراوان تسبيح خدا را گويد.
و كسى كه براى برادر مؤمنش آنچه را پسندد كه براى خود مى ‏پسندد.
و كسى كه به هنگام مصيبت بى‏ تابى نكند.
و كسى كه خشنود باشد به آنچه خداوند براى او قسمت فرموده و ديگر غم روزى خويش نخورد.

قَالَ إِبْلِيسُ خَمْسَةُ أَشْيَاءَ لَيْسَ لِي فِيهِنَّ حِيلَةٌ وَ سَائِرُ النَّاسِ فِي قَبْضَتِي مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَنْ نِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ اتَّكَلَ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ وَ مَنْ كَثُرَ تَسْبِيحُهُ فِي لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ وَ مَنْ رَضِيَ لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ بِمَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ لَمْ يَجْزَعْ عَلَى الْمُصِيبَةِ حِينَ تُصِيبُهُ وَ مَنْ رَضِيَ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ وَ لَمْ يَهْتَمَّ لِرِزْقِه




سه شنبه 3 دی 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

ال و پرم شکست ولی نهضت تو ماند

این قامتم خمید ولی عزّت تو ماند

گیسوی من سپید شد و روی من کبود

تا پرچم ولایت تو هیبت تو ماند

عیبی ندارد از تو مرا دشمنت گرفت

چون با دعای مادرمان تربت تو ماند

بی حرمتی اگرچه به آل رسول شد

امّا قسم به آل علی حرمت تو ماند

یک اربعین اسیر و چهل منزل اشک و آه

با این همه ،حدیث تو و عصمت تو ماند

ناگفته های شام بماند برای بعد

فریادهای قافلۀ غربت تو ماند...گریه




دو شنبه 25 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

دنیای بی بابا

در سوگ حضرت رقیه سلام الله علیها؛ دردانه سالار و سرور شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام.

 

نگاش به سمت آسمون…

ستاره هارو می شمرد…

خسته میشد، بلند میشد، زخمای پارو می شمرد.

یکی دوتا و هفتا زخم، دستی رو پاهاش میکشید

زخمای پا تموم میشد، زخمای دستاشو میدید…

به ماه آسمون می گفت:  شمع شب جون منی

یاد عمو بخیر که تو؛ مثل عمو جون منی

راستی تو از تو آسمون، ببین بابای من کجاست!؟

بهش بگو که دخترت، ساکن تو خرابه هاست…

بهش بگو دختری که شونه به موهاش میزدی

جون به لبش رسیده و تو از سفر نیومدی…!!

من را ببخش اگرکه؛ لُ…لُ…لُکنت زبان گِ…گِ…گِرفتم!

با…با…بابا!

آ…آ…آخر، شکسته دستی دندان شیری ام را…!

آخرین اخبار پیرامون تحولات جاری سوریه




دو شنبه 25 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

عکس

 

 

 

 

 

 

 




دو شنبه 25 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

تجربه عجیبی داشتم ....

سارا بوکر، هنر پیشه، مدل و مانکن تازه مسلمان آمریکایی است. 

 

او در گفتگویی خود را اینگونه معرفی و علت مسلمان شدنش را اینگونه بیان می کند: 

 

من یک زن امریکائی هستم که در مرکز امریکا بدنیا آمده ام. من مانند هر دختر دیگری بزرگ شدم. با علاقه و تعلق خاطر شدید به زرق و برق زندگی در "گران شهرها". در نهایت من به فلوریدا و از آنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم. یک منطقه پرشور برای آنهائی که در جستجوی "زندگی پر زرق و برق" هستند. طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام می دهد را انجام می دادم.   

 

براساس ارزیابی ارزش خودم بر مبنای میزان جلب توجه دیگران من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم. من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم. یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی "با کلاس" برای خود فراهم کنم.   

 

سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در "جذابیت زنانگی ام" پیشرفت می کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی ام افت می کند. من برده مد بودم. من گروگان ظاهرم بودم.

به علت افزایش مستمر فاصله میان رضایت شخصی من و سبک زندگی ام، من در فرار از الکل و مهمانی ها (پارتی ها) به مراقبه (مدیتیشن) و مذاهب غیرمتعارف پناه می بردم. اما یک فاصله کوچک به یک دره تبدیل گشت. و در نهایت متوجه شدم که تمامی انها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان موثر.   

 

یازده سپتامبر ۲۰۰۱، زمانی که من شاهد رگبار پی در پی اسلام، ارزشها و فرهنگ اسلامی، و اعلام شرم آور "جنگ صلیبی جدید" بودم، توجه ام به چیزی بنام اسلام آغاز شد. تا آن زمان، تمام چیزهائی که برای من با اسلام تداعی می گردید عبارت بودند از: زنان پوشیده در "چادر"، کتک زنندگان زنان (همسران)، حرام ها، و یک دنیا ترور و وحشت. 

  

یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی کلیشه ئی معرفی شده است برخورد کردم. در ابتدا سبک و نحوه برخورد قرآن مرا تحت تاثیر قرار داد، و سپس نگاه آن به هستی، زندگی، آفرینش، و ارتباط میان خالق و مخلوق مرا به شگفتی آورد. من قرآن را خطابه ای مملو از بصیرت و بینش برای قلب و روح، بدون نیاز به هیچ مترجم (مفسر) و کشیشی یافتم.   

 

سرانجام من حقیقت را دریافتم: فعالیت ارضاء کننده جدید من چیزی جز قبول مذهبی بنام اسلام، که می تواند سرچشمه آرامش برای من بعنوان یک مسلمان "فعال" باشد، نبود.   

 

من یک ردای زیبای بلند ویک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم ودر خیابان ها و محله هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، بیکینی، و یا با لباس کار "شیک" سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم. اگر چه مردم، چهره ها، و مغازه ها همه همان ها بودند، اما یک چیز بطرزی چشمگیر و استثنائی متفاوت بود، من همان نبودم، و نه آرامشی که من برای اولین بار در زن بودن تجربه کردم.   

 

من احساس کردم که همه زنجیرها پاره شده اند و من بالاخره آزاد شده ام. من از چهره های حیرت زده جدید مردم، در مکانی که زمانی چهره هائی که پر از نگاه های شکارچی برشکار بود را تجربه کرده بودم، لذت می بردم. ناگهان یک بار از دوش من برداشته شد. من دیگر تمامی وقت ام را صرف خرید، آرایش، درست کردن موهایم، و تمرین بدنی برای خوش اندام شدن نمی کردم. سرانجام، من آزاد شدم.    

 

من از حجاب رضایت داشتم، اما دیدن روبه افزایش زنان مسلمانی که از نقاب استفاده می کنند کنجکاوی مرا در باره نقاب برانگیخت. من نظر همسر مسلمانم را، که پس از اسلام آوردن با او ازدواج کردم، درباره گذاشتن نقاب و یا بسنده کردن به حجاب را جویا شدم. به نظر او حجاب در اسلام امری واجب است، در حالی که نقاب نیست. در آن زمان، حجاب من شامل پوشش سری که تمامی سر مرا بجز صورتم رامی پوشاند، و یک ردای سیاه بلند گشاد بنام "عبا" که تمامی بدن مرا از گردن تا نوک پا را می پوشاند، بود.   

 

هیچ چیز مرا از تعویض بیکینی ام در ساحل جنوبی و زندگی پر زرق و برق سبک غربی ام با زندگی کردن در آرامش با خالقم و لذت بردن از زندگی در میان همنوعآنم بعنوان یک شخص با ارزش، خوشحال نمی کند. بدین دلیل است که من استفاده از نقاب را انتخاب کرده ام، و تا پای مرگ از حق لاینفک ام برای پوشیدن اش دفاع خواهم نمود.  

 

به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه ای علیه حجاب فروتنآنه اسلامی را می پذیرید، می گویم که: شما نمی دانید که چه چیزی را دارید از دست می دهید. 




یک شنبه 24 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

چهار نیاز شیعه

امام کاظم (ع ) : لاتستغنی شیعتتا عن اربع : خمرة یصلی علیها، و خاتم یتختم به و سواک یستاک به و سبحة من طین قبر ابی عبدالله -علیه السلام -

 

پیروان ما از چهار چیز بی نیاز نیستند:   ۱- سجاده ای که بر روی آن نماز خوانده شود.

۲- انگشتری که در انگشت باشد.

۳- مسواکی که با آن دندانها را مسواک کنند.۴

- و تسبیحی از خاک مرقد امام حسین (ع ).

( تهذیب الاحکام ، ج ۶، ص ۷۵ )

 

 



یک شنبه 24 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

فریاد ابلیس از نمازگزار

امام علی (ع ) : ان العبد اذا سجد نادی ابلیس :یا ویله اطاع و عصیت و سجد و ابیت

وقتی که بنده ای  سجده کرد، ابلیس فریادمی زند وای بر من ! او اطاعت کرد، ولی  من معصیت کردم ، او سجده کرد و من از این عمل سرباز زدم .

( بحار الانور، ج ,۸۲ ص ۲۳۳ )




یک شنبه 24 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

احادیث نماز

جایگاه نماز

پیامبر (ص ) : موضع الصلوة من الدین کموضع الرأس من الجسد

جایگاه نماز در دین ، مانند جایگاه سر در بدن است .

( کنز العمال ، ج ۷، حدیث ۱۸۹۷۲ )

سیمای دین

امام علی (ع ) : لکل شی ء وجه و وجه دینکم الصلاة

هر چیز دارای سیماست ، سیمای دین شما نماز است .

( بحار الانوار، ج ,۸۲ ص ۲۲۷ )

کلید بهشت

پیامبر (ص ) : الصلوة مفتاج الجنة

نماز کلید بهشت است .

( نهج الفصاحه ، حدیث ۱۵۸۸ )

تداوم نماز و انتظار

پیامبر (ص ) : لا یزال العبد فی صلوة ما انتظر الصلوة

بنده مادام که منتظر نماز است در حال نماز است .

( نهج الفصاحه ، ص ,۵۲۷ حدیث ۲۵۳۸ )

روشنایی چشم پیامبر (ص)

پیامبر (ص ) : قره عینی فی  الصلاة

روشنی چشم من در نماز است .

( نهج الفصاحه ، ص ,۲۸۳ حدیث .۱۳۴۳ بحار الانوار، ج ,۸۲ ص ۱۹۳ )

حقیقت نماز

پیامبر (ص) : مثل الصلاة مثل عمود الفسطاط، اذا ثبت العمودثبتت الاطناب و الاوتاد و الغشاء، و اذا انکسر العمود لم ینفع وتد و لا طنب و لاغشاء

مثل نماز مانند مثل ستون خیمه است ، هرگاه ستون ثابت باشد طنابها و میخهاو پرده ها ثابت و سودمند خواهند بود و هرگاه ستون بکشند و در هم فرو ریزد، نه میخ نافع است و نه ریسمان سودی دارد و نه پرده ای اثری  خواهد داشت .

( من لایحضره الفقیه ، ج ۱، شماره ۶۳۹ )

 

نماز، سفره الهی 

پیامبر (ص ) : الا ان الصلاة مأدبة الله فی الارض قد هنأهالاهل رحمته فی کل یوم خمس مرات

آگاه باشید نماز سفره گسترده خدا در زمین است که خداوند آن را روزی  پنج  بار برای اهل رحمتش (افراد شایسته رحمت ) گوارا نموده است .

( مستدرک الوسایل ، ج ۱، ص ۱۷۰ )

ماهیت نماز

پیامبر (ص ) : … لان الصلاة تسبیح و تهلیل و تحمید و تکبیر وتمجید و تقدیس و قول و دعوة

چون نماز، تسبیح ، تهلیل ، تکبر، تمجید، تقدیس ،قول ، و دعوت به حق است .

( جامع احادیث الشیعه ، ج ۴، ص .۲۲ بحار الانوار، ج ,۸۲ ص ۲۳۲ )

نماز، رأس اسلام

پیامبر (ص ) : الصلاة رأس الاسلام

نماز (به منزله ) رأس اسلام است .

( بحار الانوار، ج ,۱۷ ص .۱۲۷ میزان الحکمه ، ج ۵، ص ۳۶۷ )

 




یک شنبه 24 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

دعای آیت‌الله بهجت (ره) در سجده چه بود؟

دعای آیت‌الله بهجت (ره) در سجده چه بود؟
اوائل برای نماز خدمت بزرگان دیگری می رفتیم که حالا اسم نمی برم. بعد ها مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله علیه را یافتیم. ایشان در سجده آخر یک دعایی می فرمودند که به نظرم آمد از این بهتر است.
آیت‌الله بهجت

 

آیت الله جاودان در درس اخلاق هفته قبل خود به طرح مباحثی کاربردی پرداختند که می‌خوانیم:

صلوات

صلوات یک دعای مقبول است. اگر ما هم این دعا را انجام دهیم از ما هم قبول است. به گناهانمان نگاه نمی کنند. این دعا از ما هم قبول می شود. بنابراین هرچقدر در نمازمان صلوات بفرستیم، آن بخش از نمازمان قبول است. ما یک دوستی داشتیم که مرد بزرگی بود. آن زمانی که ایشان شهید شد، احتمالا سی و دو سه سالش بود. در هر صورت مرد بزرگی بود. من دعایش را که در جا مستجاب شده بود دیده بودم. همان زمان که دعا کرد در جا مستجاب شد. ایشان در قنوت نمازش همه اش صلوات می فرستاد. من از ایشان یاد گرفتم. هرچه در نمازتان بیشتر صلوات بفرستید، احتمال قبولی آن بخش از نمازتان بیشتر است.

دعای عافیت

زمانی که ما در خدمت حاج آقای حق شناس بودیم، ایشان در سجده آخر یا ولیَّ العافیَة نـَسئـَلـُکَ العافیَة… و با کم و زیادش مثلا:… وَ تـَمامَ العافیَة وَ دَوام العافیَة وَ الشّـُکرَ عَلی العافیَة عافیَة الدّین وَ الدّنیا وَ الآخِرَة را می خواندند. البته ایشان کمتر از این می خواندند. ما بعدها از این طرف و آن طرف ادامه اش را یاد گرفتیم و به آن اضافه کردیم و یک دعای مفصل شد. آدم باید حرف را از معلم یاد بگیرد. اما هرکس هم معلم نیست. به عنوان معلم هرجایی نروید. در هر صورت بعد ها در همان اوایلی که خدمت حاج آقای حق شناس بودیم ما به قم مشرف شدیم.

اوائل برای نماز خدمت بزرگان دیگری می رفتیم که حالا اسم نمی برم. بعد ها مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله علیه را یافتیم. ایشان در سجده آخر یک دعایی می فرمودند که به نظرم آمد از این بهتر است. ایشان بعد از ذکر سجده صلوات می فرستادند و بعد می فرمودند:« وَافعَل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ وَ لا تـَفعَل بـِنا ما نـَحنُ أهلـُهُ یا أهلَ التـَّقوی وَ المَغفِرَة یا أرحَم الرّاحِمین» به نظرم آمد که این دعا مهم تر است. معنایش را متوجه شدید؟ با ما آنطور که تو اهل هستی رفتار کن. با ما آنطور که ما اهلش هستیم رفتار نکن. آنطور که تو اهلش هستی حد ندارد. شما در آن دعا عافیت می خواستی.

عافیت دین و دنیا و آخرت و… اینجا می گوید آنطور که تو اهلش هستی با ما رفتار کن. فوق عافیت همه چیز. این مهم است. انسان این دعا را بکند خوب است. با تمام دل دعا کند. ایشان تمام عمرش گفته بود وَافعَل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ خیلی عظیم است. آن وقت که این دعا را کرده باشد، چه ثروتی هم در این عالم و هم در آن عالم به او می دهند؟ ما که نمی فهمیم. آن دنیا ممکن است بفهمیم. خب پس در سجده آخر تسبیح را می گوییم:سبحان الله سبحان الله سبحان الله سبحان ربی الأعلی و بحمده. بعد صلوات و بعد این دعا وَافعَل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ وَ لا تـَفعَل بـِنا ما نـَحنُ أهلـُهُ یا أهلَ التـَّقوی وَ المَغفِرَة یا أرحَم الرّاحِمین من انتهایش فقط یا أرحَم الرّاحِمین را می گویم.

دعا برای همه

در قنوت دو تا دستور هست که یکی از آنها این است. «اللهم اغفِر لـَنا وَ ارحَمنا وَ عافِنا وَ اعفُ عَنـّا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَة إنـَّک عَلی کـُلِّ شَیءٍ قـَدیرٌ» من با این قسمت اول و دومش کار دارم. اللهم اغفِر لـَنا وَ ارحَمنا این را بگویید. نه تنها برای خودتان برای تمام دوستان امیرالمومنین بگویید. مردم شهر ما خیلی گناه می کنند. خیلی. اصلا از حد گذشته است. هیچکس هم نیست برایشان دعا کند. دعای ما به درد نمی خورد اما خب حالا می شود این کار را کرد. مثلا روزی صد بار، دویست بار، هروقت می خواهد دعا کند، هروقت وقت کرد «اللهم اغفِر لـَنا وَ ارحَمنا وَ عافِنا وَ اعفُ عَنـّا» خیلی دعای خوبی است. خدایا ما را بیامرز. بر ما هم رحم کن.

به ما عافیت بده. از ما درگذر. «عَنـّا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَة إنـَّک عَلی کـُلِّ شَیءٍ قـَدیرٌ» مهم این است که این دعا را برای عموم بکنید. یعنی برای خودت، برای پدر و مادرت، برای دوستانت، برای خویشانت، برای اساتیدت، برای همه ذوی الحقوقت، گذشتگانت، زنده هایت، مردم شهرت، مردم کشورت، بعد مردم عراق، بحرین، لبنان، فلسطین، هرجا که دوستان امیرالمومنین هستند و لایق هستند که این دعا را در موردشان انجام بدهیم. شاید بلاهایی که خدا برای این شهر مقرر کرده باشد با همین دعایی که شما دارید برای مردم شهرتان و کشورتان، برای مردم عراق و .. رفع شود. مدام به اینها فکر کردم و در ذهنم نظم داده ام تا بتوانم برای شما بگویم. فقط امیدوار نیستم. چند نفر عمل می کنید؟ خیلی ساده و راحت بود.

روایت خیلی ممتازی است که در گذشته هم خوانده ام. در کتاب اصول کافی یک فصل است. فرمودند: «اِنَّ للهِ عَزَّوَجَلّ ضَنائِنَ یَضُنّ بـِهـِم عَن البَلاء» اول معنای ضن را عرض کنم. ضن با ض یعنی بخل. یعنی خداوند یک کسانی دارد، یک چیزهایی دارد، یک آدم هایی دارد که نسبت به آنها بخل می ورزد. حرف بدی است؟ نه حرف خوبی است. «یَضُنّ بـِهـِم عَن البَلاء» اصلا نمی خواهد دست بلا به دامن آنها برسد. حالا عبارتش راعوض می کنم که روشن تر شوید. خدای متعال یک بندگان خاصی دارد.

آنها را به طور اختصاصی قایم کرده است برای خودش. آن معنی هم آن وقت درست می شود. خدای متعال یک بندگانی دارد که آنها را برای خودش قایم کرده است. هم آن معنا درست است و هم این معنایی که عرض کردم. «یَضُنّ بـِهـِم عَن البَلاء» دور و اطراف آنها را بسته و دیوار کشیده و محافظ گذاشته که بلا به سراغشان نیاید. بلا در مورد ائمه یک معنای خاصی دارد. می گوییم خدا شما را از فتنه ها حفظ کرده است. فتنه یعنی امتحان. بلا هم به همان معناست. خدا یک بندگانی دارد که خودش آنها را به طور اختصاصی برای خودش قرار داده است و نمی گذارد دست حوادث روزگار به آنها برسد. دست حوادث به این آدم ها نمی رسد.

حالا دانه دانه توضیح می دهد. «فـَیُحییهـِم فی العافیة» آنها را زنده می دارد. تمام عمر بر این می گذرد. هفتاد سال، هشتاد سال بر او می گذرد، همه در عافیت. به هیچ طرف از جانش بلا نمی رسد. معنای بلا این نیست که مثلا سر درد نمی گیرد. درونش درد نمی گیرد. پایش به زمین نمی خورد. معنایش اینها نیست. تمام عمرش در عافیت زندگی می کند. به قدری قیمتی است که حد ندارد. وَ یَرزُقهُم فِی العافِیةتمام مدت به آنها رزق می دهد. در عافیت. نان خشک می خورد ها. یک وقت هایی نان خشک هم گیرش نمی آید.

آن بزرگ آمده بود خانه. گفت حاج خانم این چراغ را بیاور مثلا یک دعایی بخوانم، یک مطالعه ای بکنم. حاج خانم گفت که آقا امروز نفت نداریم. گفت خب الحمدلله. پس شمع را بیاور. گفت آقا امروز هیچ چیز نداشتیم. نه گوشت داشتیم بپزیم و نه نان داشتیم که… بسیار شاد شد و بسیار خدا را شکر کرد که خانه ما تازه مانند خانه آل محمد صلی الله علیه و آله شده است. این آن وَ «یَرزُقهُم فِی العافِیة» است. رزقشان می دهند. هرچه از گلویشان پایین می رود در عافیت می رود.

حالا هنوز نرسیدیم. سوم می فرماید: «وَ یُمیتـُهُم فی العافِیة» آنها را می میراند. آخر دیگر مردن که عافیت ندارد. خدایی نکرده آدم سکته می کند. زیر ماشین می رود. یک بلایی سرش می آید که از دنیا می رود دیگر. بلا سرش می آید در عافیت. معلوم می شود این عافیت، عافیت معمول نیست. فرمود در عافیت زندگی می کند. در عافیت رزق می خورد. در عافیت می میرد. در عافیت یعنی در عافیت دینی. دینش هیچ عیب نمی کند. تمام مدت عمرش زندگی می کند. هفتاد سال، هشتاد سال. صد جور بلا هم برایش پیش می آید. مثلا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نمی دانم چهار سال، هفت سال، چقدر زندان بودند. زنجیرش می کنند. اما در عافیت.

حضرت رضا علیه السلام به تخت سلطنت می نشیند، در عافیت است. حضرت حسین علیه السلام صد تا، دویست تا، چقدر تیر در بندش بود؟ همه اش عافیت بود. همه اش به عافیت بود. من یک ذره دندانم درد می گیرد، عافیت به هم می خورد. یعنی شک می کنم. اوقاتم تلخ می شود. آنها اینگونه نیستند. هرچه می گذرد و پیش می آید و هرچه اتفاق است در دنیا برایش به عافیت است. یعنی در واقع همه حوادث به نفعش می شود. همه حوادثی که در دوران عمرش پیش می آید، به نفعش می شود. یک چیزی که به ضررش باشد وجود ندارد. ببینید گفتند چه بندگانی؟ «اِنَّ للهِ عَزَّوَجَلّ ضَنائِنَ» یک بندگان خاصی دارد. اینها خاص الخاص هستند. در روایتی دیگر دارد: یغذوهم بـِنعمتِه لقمه می گذارد در دهانشان. نعمت خودش را می گذارد. باز همانگونه. نه اینکه نان خشک نمی خورد مثلا همیشه فلان غذا را می خورد. نه. نان خشک می خورد. وَ یَبعَثـهُم فی العافیة وقتی هم به قیامت می آید با عافیت می آید.

قیامت

آقا قیامت خیلی عظیم است. ما اصلا به حد فهم قیامت نرسیدیم. به حد فهم مرگ هم نرسیدیم. که اگر آدم به حد فهم مرگ برسد دیگر گناه دورش پر نمی زند. دیگر گناه دورش پر نمی زند. اگر آدم بفهمد مرگ یعنی چه. وَ یَبعَثـهُم فی العافیة وَ یَسکنُهُم الجَنَّة فِی العافیة آنها را در عافیت در بهشت ساکن می کند. همه اول و آخر عمرش می شود عافیت. اینها اختصاصی هستند. بندگان اختصاصی خدا. یک کسانی هستند که خدا از روز اول با آنها اینگونه برخورد می کند. از اول. از وقتی متولد شده. حضرت صدیقه طاهره وقتی متولد شدند چطور متولد شدند؟ در پاکی. طهارت. پاکی، طهارت. تمام عمر در پاکی و طهارت. مرگش در پاکی و طهارت. همه چیزش در پاکی و طهارت. اینها یک بندگانی هستند که معصومین درجه اعلایش هستند. من و شما می توانیم برویم و به اینها برسیم.

 

منبع : جام نیوز




شنبه 23 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

گریه بر حسین (ع)

هر چند گريه براي ابا عبدا...(ع) اختصاص به وقت معيّني ندارد ولي موسم آن محرّم و صفر بويژه عصر عاشورا است. هر چه به عاشورا نزديكتر ميشويم، بيشتر بايد گريه كرد. كمتر كسي است كه حالات حضرتش را بخواند يا بشنود و محضون نشود هر عقيده و مذهبي داشته باشد البته هر چه دل پاكتر باشد دلشكسته تر ميشود. آثاري كه بر گرية حسين(ع) مرطبت است بسيار زياد است مقدار كمي از آن را ذكر ميكنيم: اوّلين موقع سخت، هنگام جان دادن است كه علاوه بر امراض جسماني بر روح هم فشار ميآيد. دومين جا قبر است ، جائيكه اصلاً شخص اُنس سابقة قبلي ندارد و انيس و مونس با او همراه نيست خيلي وحشتناك و حول آور است. موقع سوّم برزخ است، يعني موقع قبر تا قيامت. در قيامت هم اثر گريه بر حسين(ع) خوب ظاهر ميشود. موقع سخت ديگر، موقع حساب است، تصوّرش را بكن: جائي كه بگويند كه خودت نامة عملت را بخوان. چارة اين سختيها گريه بر حسين(ع) است. كه حتّي سنگ هم در عزاي او به گريه مي افتد. کتاب سيّد الشّهدا اثر : شهید آيت ا... دستغيب

 

 

 

 

 

 

 




شنبه 22 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

تاسوعای 92

 

 

 

 

 

 

 

 

 




شنبه 23 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

روایت امام سجاد(ع)

در روایتی امام سجاد(علیه السلام) به نعمان بن منذر مدائنی فرمود:

در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر،

چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:


1- ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و استوار کردن

نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله می کردند و کعب نیزه به ما می زدند

و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می زدند.


2- سرهای شهدا را در میان زن های ما قرار دادند،

سر پدرم و سر عمویم عباس را در برابر چشم عمّه هایم زینب

و ام کلثوم(علیهماالسلام) نگه داشتند، و سر برادرم علی اکبر

و پسرعمویم قاسم را در برابر چشم سکینه و فاطمه (خواهرانم)

می آوردند و با سرها بازی می کردند، و گاهی سرها به زمین

می افتاد و زیر سم ستوران قرار می گرفت.


3- زن های شامی از بالای بام ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند،

آتش به عمامه ام افتاد، چون دست هایم را به گردنم بسته بودند،

نتوانستم آن را خاموش کنم، عمامه ام سوخت، و آتش به سرم رسید

و سرم را نیز سوزانید.


4- از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز،

ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می گفتند:

ای مردم بکشید این ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند.


5- ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از در خانه ی یهود

و نصاری عبور دادند و به آن ها می گفتند: این ها همان افرادی هستند

که پدرانشان، پدران شما را در خیبر و خندق و ... کشتند و خانه های

آن ها را ویران ساختند، امروز شما انتقام آن ها را از این ها بگیرید...


6- ما را به بازار برده فروشان برده و خواستند بجای غلام و کنیز بفروشند

ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.


7- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت، روزها

را از گرما و شب ها از سرما آرامش نداشتیم...

 

 

 

 


                                        برگرفته از سوگنامه آل محمد، (ص)




جمعه 22 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان




جمعه 22 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

کربلا می خواهم آقا

ابری ام، بارانی ام، حال و هوایم خوب نیست

چشم سر، خیس است امّا چشم دل، مرطوب نیست

 

آفت عصیان به جان نخل دل افتاده است

علتش این است اگر محصول ها مرغوب نیست

 

سود بازار عمل از عُرف هم کمتر شده

ای دریغ اوضاع کار و بار من مطلوب نیست

 

این دل بی در اگرچه جای این و آن شده

غیر تو اصلا ً برای من کسی محبوب نیست

 

واقعا ً من دوستت دارم عزیز فاطمه!

غیر یوسف هر کسی که دلبر یعقوب نیست

 

 

 

 

با من ِ بیچاره هم حرفی بزن چیزی بگو

جنس این دل که دگر از جنس سنگ و چوب نیست

 

طاقت دوری ندارم، رحم کن بر عاشقت

صبر من مانند صبر حضرت ایّوب

 

نیست

 

 

کربلا می خواهم آقا ... التماست می کنم

نامه ام را مُهر کن هر چند که مکتوب نیست

 

 

 

 

 

 




جمعه 22 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

شب یلدا

شب یلدا قدم آهسته بردار

کمی هم احترام ما نگه دار

تو میبینی ربابم غصه دار است

بنی هاشم هنوزم داغدار است

صدای العطش در گوش مانده

بدن ها بی کفن هر گوشه مانده

شب یلدا تو هم چله نشین باش

سیه پوش غم سالار دین باش

 

اللهم عجل لولیک الفرج

یک ثانیه از عمر همین یک شب یلدا

باعث شده تا صبح به یمنش بنشینیم

ده قرن ز عمر پسر فاطمه طی شد

یک شب نشد از هجر ظهورش بنشینیم

 




جمعه 22 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

انرژی مثبت

چشمک  چایت را بنوش.

             نگران فردا نباش.                   از گندمزار من و تو ، مشتی کاه می ماند. برای بادها...

                                                                                                                             "نیما یوشیج"

 

 




جمعه 22 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

فرزند شهید

ســه سال داشت،

که تلخ ترین طعم زندگی را چشید . .

وقتی وارد دانشگاه شد،

همه گفتند با سهمیه پدرش آمده است،

اما نمی دانستد

اوّل دبستان،

هنگامی که معلم گفت بنویسید بــابــا آب داد،

یک هفته در تب سوخت. .



:: برچسب‌ها: عکس , شهید, شهادت,


جمعه 22 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

عاشورا یک حادثه نیست بلکه یک فرهنگ است

هرلحظه وهرکجا که باشی جنگ است
خوش گفت مقام رهبری : عاشورا
یک حادثه نیست بلکه یک فرهنگ استلبخند




جمعه 22 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

غلام خانه زهرا می کنی مرا

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا

گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا

کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست

قطره شدم که راهی دریا کنی مرا

پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم

شاید قرار نیست مداوا کنی مرا

من آمدم که این گره ها وا شود همین!

اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا

حالا که فکر آخرتم را نمی کنم

حق می دهم که بنده دنیا کنی مرا

من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام

وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا

آقا برای تو نه ! برای خودم بد است

هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا

من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی

وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا

این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین

شاید غلام خانه زهرا کنی مرا

 

02:25:00




جمعه 20 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

معرفت شهید 16 ساله

 

اومد و بهم گفت: میشه ساعت 4 صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟
ساعت 4 صبح بیدارش کردم ، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون
بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت ، اما نیومد ... نگرانش شدم
رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و توش نماز شب می خونه و زار زار گریه می کنه
بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصف جون کردی
می خواستی نماز شب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم؟
برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم ، چشمای من مریضه ، دلم مریضه
من شانزده سالمه
چشام مریضه چون توی این شانزده سال امام زمان عج رو ندیده
دلم مریضه ، بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم
گوشام مریضه ، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم ....

                                                                              خاطره ای از زندگی شهید صاحب الزمانی
                                                             راوی: آقای زرگران " همرزم شهید"
                                                                                نقل شده از سردار حسین کاجی




جمعه 22 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

امان از دل زینب

ضربت چوب و گل چیده کجا/ بزم عیش و سر ببریده کجا

طعنه و زینب غمدیده کجا/ خیزران و لب خشکیده کجا

گل بی خار کجا خار کجا/ زینب و مجلس اغیار کجا

اهل بیت نبی و شام خراب!/ دختر فاطمه و بزم شراب!

جگر شیعه کباب است کباب/ ای فلک شرم کن از روز حساب

غم به دندان جگر خویش گزید/ بوسه گاه نبی و چوب یزید در ره ذات خداوند جلیل/ هر چه دیدیم جمیل است جمیل

 

 




جمعه 22 آذر 1398
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

خدا...............


از خدا خواستم تا دردهايم را از من بگيرد،

خدا گفت: نه!
رها کردن کار توست. تو بايد از آنها دست بکشی.

از خدا خواستم تا شکيبايی ام بخشد،

خدا گفت: نه!

شکيبايی زاده رنج و سختی است.

شکيبايی بخشيدنی نيست، به دست آوردنی است.

از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد،

خدا گفت: نه!

من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری.
از خدا خواستم تا از رنج هايم بکاهد،

خدا گفت: نه!

رنج و سختی ، تو را از دنيا دورتر و دورتر، و به من نزديکتر و نزديکتر می کند.

از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد،

خدا گفت: نه!

بايسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی اما من تو را

هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی.

من هر چيزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفريند از خدا خواستم و باز گفت: نه.

من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چيزی لذتی به کف آری.

از خدا خواستم ياری ام دهد تا ديگران را دوست بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند.

و خدا گفت: آه، سرانجام چيزی خواستی تا من اجابت کنم



:: برچسب‌ها: خدا, , , , , , , , , , , , ,


جمعه 22 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

مداحی 92

گریه

 

گفت دانایى: که گرگى خیره سر،

هست پنهان در نهاد هر بشر!

هر که گرگش را دراندازد به خاک،

رفته رفته مى‌شود انسان پاک!

هرکه با گرگش مدارا مى‌کند،

خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند...

اینکه مردم یکدگر را مى‌درند،

گرگهاشان رهنما و رهبرند!

اینکه انسان هست این سان دردمند،

گرگها فرمان روایى مى‌کنند!

این ستمکاران که با هم همرهند،

گرگهاشان آشنایان همند!

گرگها همراه و انسانها غریب،

با که باید گفت این حال عجیب!

 

"فریدون مشیری




20 آذر 1392
ن : زهرا سادات ژیان اخوان

به وبلاگ خود خوش امدید

سه گام با علی (ع)

گام اول:

دنیا دو روز است...یک روزبا تو و روزدیگر علیه تو...

روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مشو...

زیراهردو پایان پذیرند...

گام دوم:

بگذارید و بگذرید ... ببینید و دل نبندید ... چشم بیاندازید و دل نبازید.... که دیر یا زود ... باید گذاشت و گذشت...

گام سوم:

اشکهاخشک نمیشوندمگربراثر قساوت قلبها وقلبها سخت و قسی نمیگردند مگربه سبب زیادی گناهان....




صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ریحانة النبی و آدرس rainbow69.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.